goli_kh

 
Katılım: 14.02.2011
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Sonraki seviye: 
Points needed: 39
Son oyun
Bingo

Bingo

Bingo
3 yıl 35 gün önce

قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها(ملانصرالدین همیشه اشتباه میکرد!)

 ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬حماقت او را دست مي‌انداختند.دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان از طلا بود و يكي از نقره؛اما

ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.

روزی مرد مهرباني که این داستان را شنیده بود،از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد.

در گوشه ميدان به سراغش رفت یک سکه ی طلا به او داد و گفت:«هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬سكه طلا را بردار.اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند!»

ملا نصرالدين با لبخند پاسخ داد:«ظاهراً حق با شماست٬اما اگر سكه طلا را بردارم٬ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌ها هستم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام!» 

و باز گفت:

«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»

پائولو كوئليو 

شبتون پر ستاره