شربتى از لب لعلش نچشيديم و برفت
روى مه پيكر او سير نديديم و برفت
گوئى از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت
بس كه ، ما فاتحه و حرز يمانى خوانديم
وز پيش سوره ء اخلاص دميديم و برفت
عشوه دادند كه بر ما گذرى خواهى كرد
ديدى آخر كه چنين عشوه خريديم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت ليكن
در گلستان وصالش نچميديم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زارى كرديم
كاى دريغا به وداعش نرسيديم و برفت
ممنون از همه
گلی...