آن يار كزو خانه ء ما جاى پرى بود
سر تا قدمش چون پرى از عيب برى بود
دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفرى بود
از چنگ منش اختر بد مهر بدر برد
آرى چه كنم دولت دور قمرى بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرين
افسوس كه آن گنج روان رهگذرى بود...
امشب تو دعاهاتون برای ما هم دعا کنین که محتاجیم به آرامش...
گلی...